چه عکاس گستاخی، پاپاراتزی لعنتی. از بالکن وارد شد و تقریباً لنز را در خرخر جوجه گذاشت. و او آنجا دراز کشیده است و فکر می کند: "چرا شوهرم حرف نمی زند؟ شاید این یک شوخی است. و شوهر هم همین فکر را در مورد او می کند و او حتی سخت تر به الاغ او می کوبد! و اینگونه بود که آنها یک زوج را درگیر کردند. لعنتی، باید پرده ها را ببندیم!
به طور خاص در این مورد، این ضرب المثل درست است - شما دوست دارید سواری بروید مانند هزینه سفر خود. و این در مورد پول نیست، چرا که سواران خودرو دوست ندارند پول بپردازند - خوب، او پرداخت نکرد. راننده کسب و کار را با لذت ترکیب کرد: او شرکتی برای جاده پیدا کرد و با این کار تنش را کنار زد. اگرچه برای کسانی که آن را تا آخر تماشا کرده اند، واضح است که دختر فقط فریب خورده است. شاید این به او بیاموزد که برای خدماتی که استفاده می کند بپردازد، به جای تلاش برای گرفتن رایگان در همه جا!
سرد